وبلاگ :
تـــــو عَــشــــقـــــ مــــَنـــــي
يادداشت :
کـــآش . . . کــآش
نظرات :
1
خصوصي ،
5466
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
<
<<
36
37
38
39
40
>>
>
+
mohammadali001
آهنگ هاي خدا هميشه زبياست.
گوش کن… صداي طبيعت را…
صداي رودخانه.. صداي يک پرنده…
صداي تپش قلبت… چه دلنواز نواخته شده اند!!!
تار دلتان نزد خداست…..
مي خواهم از خدا که بزند بهترين پود ها را بر تار وجودتان و بسازد ترانه اي زيبا از سرنوشتتان ...
+
mohammadali001
ولــيـ مــنـ بـــهـ خـاطر هــمـيــنـ حـــــــسـ دوســـتـشـ دارم .
تــنـهـا کـــهـ باشـيـ نگاهـــتـ دقــيـقـ تــر مــيـ شــود و مـــعـنـا دار ؛
چــيـزهــايــيـ مـيـ بيني کـــهـ ديگرانـ نــميـ بينند،
در خــيـابانـ زودتر از همـــهـ ميــفـهـمـيـ پايــيـز آمده
و ابرها آســمـانـ را محـــکـم در آغــــوشـ کشـــيـده اند
مــيـتـوانــيـ بيـ توجـــهـ بـــهـ اطــرافـ،
ســاعتهــا چـشـم بـــه آســـمانـ بــدوزـي و تــولد بارانـ را نظاره گــر باشــيـ.
+
mohammadali001
تــنـهـا حســيـ اسـتـ کــهـ بـــــهـ مـــنـ فــرصـتـ مـــيـ دهــد خـــودم باشـــم
با خـــودم کـــهـ تــعـارفـ نــدارم !
ســالهـاستـ بـــهـ تــنـهـايــيـ عـادتـ کـــرده ام....
+
mohammadali001
عـــشــق هــديـــهـ ايـــسـتـ کهـ خـــداونــد ســـاده بــــهـ تــــو نـمـي دهـد ! بـار هــا
امــتـحـانـتـ مـي کـنـد ! و در آخــــر عــشـقـ واقـعــي را بـــهـ تــو هــديــــهـ مـيـ کند
درســـت ـزمـــانـيـ که قـــدرشـ ـرا کامــلـ مـيدانـيـ
+
mohammadali001
چه زيباست وقتي مي فهمي...
کسي...
زير اين گنبد کبود انتظارت را مي کشد... ..
+
mohammadali001
مي دانــــي چقــــدر ســـخت اســـت كه مـ?ــن باغـــم قلـــم بـــردارم
با بغــــض واژه هـــ?ــــايم را انتخــاب كــنــم
وبا اشــكـــ آن هارا بنــويســـم
وتـــو با خنـــده آن هـــارا بخوانــ?ـي؟
مي دانــ?ــي ?..؟؟؟
+
mohammadali001
چه زيباست وقتي مي فهمي...
کسي...
زير اين گنبد کبود انتظارت را مي کشد... ..
+
mohammadali001
تــنـهـايــيـ را دوســـتـ دارم .
عـادتـ کـــرده ام کــــهـ تــنـهــا با خــودم باشـــم ،
دوســتــيـ ميــگـفتـ عـيــبـ تــنـهـايــيـ ايــنـ اســتـ کـــهـ
عـادتـ مــيـکـنــيـ ... خــودت تـصــمـيـمــيـ مـيـ گيريـ ،
+
mohammadali001
تــنـها بــــهـ خــيـابانـ مــيـ رويـ،
و بـــهـ تــنـهـايــيـ قـدم ميزنـيـ .
پــشـتـ مــيـز کــافـيـ شــاـپـ تــنـهـايــيـ مـيـ نشينـيـ
و آدمــهـا را نــگاه ميــکنيـ ،
+
mohammadali001
دلم يک در مي خواهد که بازش کنم
و پشتش تو باشي !
با دسته اي از رزهاي سرخ که هنوز غنچه اند ..
و در آغوشت بودنشان حسادتم را شعله ور مي کند
و تو آنقدر بماني تا باز شوند
دلم دو فنجان چاي مي خواهدکه زير ريز نگاه تو بريزمشان
که بهانه ي با هم نشستنمان شوند
و ما سردترين چاي جهان را بنوشيم
دلم چمداني مي خواهد که بازش کني
و پر از يادبودهاي من باشد
دلم يک دفتر ، شعر مي خواهد
به خط تو براي من
که بگويي سرودمت
به هر زمان
به هر زبان
به هر بيان
و من در بيت بيتش گم شوم
+
mohammadali001
دريغ مي کني از من نگاه را حتي
و نيز زمزمه ي گاه گاه را حتي
من وتو ره به ثوابي نمي بريم از هم
چرا مضايقه داري گناه را حتي ؟
تو اشتباه بزرگ مني ببخشايم
به ديده مي کشم اين اشتباه را حتي
+
mohammadali001
شعر رهايي است
نجات است و آزادي
ترديدي است
که سرانجام
به يقين مي گرايد
+
mohammadali001
پلک بستي که تماشا به تمنا برسد
پلک بگشا که تمنا به تماشا برسد
چشم کنعان نگران است خدايا مگذار
بوي پيراهن يوسف به زليخا برسد
ترسم اين نيست که او با لب خندان برود
ترسم اين است که او روز مبادا برسد
+
mohammadali001
يک نفر همره باد
يک نفر خسته از اين دغدغه ها
آن يکي منتظر بوي نسيم
همه هستيم در اين شهر شلوغ
غرق در زندگي سخت پر از مشغله ها
+
mohammadali001
ديگران را ببخش
نه به اين خاطر که لايق بخشايشند
به اين خاطر که تو لايق آرامشي.
<
<<
36
37
38
39
40
>>
>