وبلاگ :
تـــــو عَــشــــقـــــ مــــَنـــــي
يادداشت :
کـــآش . . . کــآش
نظرات :
1
خصوصي ،
5466
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
عاطفه
آن يار کزو خانه ي ما رشک پري بود
سر تا قدمش چون پري از عيب بري بود
دل گفت فروکش کنم اين شهر به بويش
بيچاره ندانست که يارش سفري بود
اوقات خوش آن بود که با او سپري شد
باقي همه بي حاصلي و بي خبري بود
خوش بود لب آب و گل و سبزه و ليکن
افسوس که آن سرو روان رهگذري بود